دانشمند واقعی و معرفت حقیقی | عباس اقبال
بنابراین معرفت حقیقی به کثرت معلومات و محفوظات نیست، بلکه معرفت حقیقی قوه ایست مرکب از حسن ذوق و خوشی قریحه و شم استنباط مطلب و حل مشکلات زندگی بوسیلۀ تعقل و چاره اندیشی معقول و این کار علاوه برآنکه یک مقدار استعداد طبیعی و ذوق خدادادی میخواهد، باید بوسیلۀ فراگرفتن معلومات دیگران و خواندن حاصل تجارب گذشتگان و تدابیر معاصرین بدست آید و در این راه مرد نباید یک آن از خواندن و تجربه اندوختن بیاساید و از آن نیندیشد که کلیۀ خوانده ها و فراگرفته ها در حفظ و بیاد او نمی ماند، همان قوه ای که گفتیم و غرض از معرفت حقیقی نیز همانست، بالاخره از همین راه حاصل می شود و دماغ در نتیجۀ همین خواندن ها و فراموش کردن ها تربیت شده و پخته و سالم بار می آید. . . . . «معرفت همان چیزی است که پس از خواندن همه چیز و فراموش کردن همه چیز، در دماغ بجا میماند.»
بدنبال سایۀ همای | محمدعلی اسلامی ندوشن
یکی دیگر از دشمن های بزرگ فرهنگ، «کوره سوادی» و «تحصیل ناقص» دورۀ عالی است. غالباً بی فرهنگان، در میان کسانی یافت میشوند که معلومات ناقص فراگرفته اند؛ همۀ مطالعۀ آنان محدود به چند جزوۀ دانشکده بوده و توانسته اند ورقه ای برای خود دست و پا کنند. اینان چون خود را باسواد می پندارند، پر شده اند از ادعا و تظاهر و نام خویشتن را «روشنفکر» می گذارند. باسواد نشده اند، در حالی که صفا و سادگی بی سوادی راهم از دست داده اند؛ معجون ترشیده ای شده اند که نه سرکۀ سرکه است و نه شرابِ شراب. .