چنان در چنبر خويش گرفتار آمدهاى
كه پيشاپيش جان به اجل سپرده
تابوت خويش را به دنبال ميكشى
و خود را زنده به اسم، مرده به رسم ميدانى.
كاش مردن به اسم را آغازى ميدانستى
تا از مردنت به رسم درسى ميآموختى.
كاش هرگز نمىايستادى.
m.e.
چنان در چنبر خويش گرفتار آمدهاى
كه پيشاپيش جان به اجل سپرده
تابوت خويش را به دنبال ميكشى
و خود را زنده به اسم، مرده به رسم ميدانى.
كاش مردن به اسم را آغازى ميدانستى
تا از مردنت به رسم درسى ميآموختى.
كاش هرگز نمىايستادى.
m.e.
نا درخور كسى بودى
كه فرازناكى انديشه ام را
به بزرگی تنى در معامله شدى.
دريغ كه
غاز ظريف خوشبختى را
چه ارزان
به فربهْ مرغِ بيمارِ همسايه فروختى.
مرغ بوتیمار | م. اثنی عشری
از خودخواهى توست كه
بزرگترين دردت
كوچكترين درد ديگران است.
و از حماقت توست كه
بسان بزرگْ دردمندان چنان فرياد ميكشى
كه كس را توان فرونشاندن فريادت نيست.
تا كى در سوگ خشكيدن دريا زار خواهى زد؟
m.e.
عقاب | آلفرد لرد تنیسون | م. اثنی عشری
قلۀ سرسخت کهساران به ناخن میخلد
در کنار آفتاب، آنجا که کس ره نا بَرد
لاجوردی آسمان، چون حلقه ای گِردش تَنَد.
پهنۀ آژنگ دریا زیر پایش میخزد
از فراز بارۀ سنگی نگه درافکند
ناگهان چون آذرخش از اوج بر دامن زند.
The Eagle
He clasps the crag with crooked hands
Close to the sun, in lonely lands
Ringed with the azure world, he stands.
The wrinkled sea beneath him crawls.
He watches from his mountain walls
And like a thunderbolt he falls.
Alfred, Lord Tennyson